گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان های بحارالانوار
جلد چهارم
عابدى كه گرفتار كيفر مردم شد.



خداوند در گذشته ، دو فرشته فرستاد تا اهل شهرى را هلاك كنند، هنگامى كه دو ملك براى انجام ماءموريت به آن شهر رسيدند، به مرد عابدى برخوردند كه در دل شب ايستاده و با گريه و زارى عبادت مى كند.
يكى از فرشته ها به ديگرى گفت :
اين مرد را مى بينى ! كه چگونه گريه و زارى مى كند؟ آيا او را نيز هلاك كنيم ؟
فرشته ديگرى گفت :
آرى ، من ماءموريت خويش را انجام مى دهم !
ملك گفت :
من درباره اين مرد بايد دوباره با خداوند مذاكره كنم . پس از بيان حال عابد، خداوند به او وحى فرستاد، اين عابد را نيز با ديگران هلاك كن كه تاكنون به خاطر من ، خشم ، چهره او را در مقابل گناهكاران دگرگون نساخته است .